رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت


تواضعی که به ابرو کنند، کرد و گذشت

نوازشم به جواب سلام اگر چه نداد


تبسمی ز لب نوشخند کرد و گذشت

به جذبهٔ نگهی کز پیش کشان می برد


چه صیدها که اسیر کمند کرد و گذشت

کرشمه ای که جنون آورد تعقل آن


بلای دانش سد هوشمند کرد و گذشت

یکی قبول نکرد از هزار تحفهٔ جان


بهانه غمزهٔ مشکل پسند کرد و گذشت

که بود این ، که ز چشم بدش گزند مباد


که جان بر آتش شوقم سپند کرد و گذشت

رسید و باز به اندک ترحمی وحشی


زبان شکوه به کام تو بند کرد و گذشت